پلی روی زمان
پلی روی زمان
روح من مرده در این تنهایی
و تنم در ته این خاطره ها می پوسد
دل من شاخه خشکی است که شاید گاهی
عشق می روید از آن
و چنان ابر سیاهی که پر از تنهایی است
گریه را در ته یک دره تاریک رها می سازد
روز را زمزمه کن در تن من
و مرا همچو پلی
وصل کن ، سمت زمانی که جدا مانده زما
وصل کن سمت صدا های غریب
سمت تنهایی معنی در خاک
روح من همچو پلی ،
از سر این دره تاریک زمان می گذرد
و تو را می برد از لحظه امروز ،
به دیروز و
به فردای نهان
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |